- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مناجات ماه رمضانی با خداوند
باز هـم دارد به من مـولا محبت میکند بین خوبان از من بد نیز دعـوت میکند توبه کن، آغوش وا کرده خدای مهربان گوش کن تا بشنوی دارد صدایت میکند من فراریام ولی، دائم خودش دنبالم است در بـزرگی و کـرم دارد قـیـامت میکند میشود محبوب مولا، نور چشمی میشود از گـناهـش هرکه اظهـار ندامت میکند هرکسی یک جور در این راه خالص میشود شیـعـیـان را آزمـایـش با ولایـت میکند هر که در پای ولایت مثل زهـرا ایستاد اجر و مزدش را خود حیدر ضمانت میکند ما دعای دست مجروحیم، زینب شاهد است هر چه بر ما میرسد زهرا عنایت میکند در میان کوچه تنها بود، بی بی را زدند هر که زهرایی شود احساس غربت میکند ریشههـای چـادر خاکی امید شیعه است گریه کن ها را خود زهرا شفاعت میکند
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند
از ایـنکه بیوفـایـم، خـیلی دلـم گـرفته بـاید به خود بـیـایم، خیـلی دلـم گرفته أُدعونی أَستجب را خواندم ولی از اینکه لنگ است هر دو پایم، خیلی دلم گرفته در خود شکستم از بغض، گفتم میانِ سجده: با اشـکِ بی صـدایم، خیلی دلـم گرفته یارب «ظَلمتُ نفسی»، یارب «إلهی ٱلعفو» درمـانـده و گـدایـم، خـیـلی دلـم گرفته یک عده با چه شوقی حاجت روا شدند و من تحـبـس الـدّعـایم، خیلی دلم گرفته دل ذکرِ «لاطبیبَ مَن لا طبیب» دارد قـدری بـده شـفـایـم، خـیلی دلـم گـرفته ردّم نکـن! به وٱلله جـز تو کسی ندارم کـاری بکـن بـرایم، خـیـلی دلـم گرفته «دست از طلب ندارم» اینها همه بهانه ست دلـتـنـگِ کـربـلایـم، خـیلی دلم گرفته!
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
دخـیـل بـسـتهام امشب پَـرِ عـبـایت را مگـر نگـاه کـنـی حـال این گـدایت را ز من زُراره بساز ای امـامِ خـوبـیها خـدا به دست تو داده فـقـط هـدایت را دعـای من که به جـایی نـمیرسـد آقـا هـمیشه خـواستهام از خـدا دعـایت را دعای جامعه خواندی، و خواندم و دیدم فـکـنـده بـر سـرِ من سـایـۀ لـوایـت را دلم هوای تو کرده است، اَیُها العَطشان خـدا نصیب کـنـد خـاک سامـرایت را دلیل گریۀ من روضههای غربت توست خدا نگیرد از این چشم روضههایت را چگونه حُرمتِ تو مسـتدام مانـده، بگو شکست دشمن دون قلب پر بـلایت را امـامِ سـامـره، ای سـامـرا عــزادارت چگـونه بـاز کـنم در غـمت روایت را نــوشـتـهانـد مـقـاتـل غـریـب افــتـادی گرفت زهرِ ستم یک نَفَس صدایت را میان هـجـره تنت مثـل بـید میلـرزیـد کبود کرد همین زهر، دست و پایت را هـمینکه پـای نهادی میانِ بـزمِ شراب شکست بغضِ تو، چون جَدِ سرجدایت را به چوب کینه پلیدی نوازشش میکرد مُـخـدَّرات همه دیـدنـد، این جـنایت را
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام هادی علیهالسلام
فـیـض مـدام، سـلـســلـۀ نــورِ دائـمـی پـور جـواد ابن رضـا سـبـط کـاظـمی تا پـایۀ امامت و دین از تو قـائم است خود عرش فضل را به خدا از قوائمی
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام هادی علیهالسلام
طلوع صبح میپرد دو پلک من برای تو دلم عجـیب میکـند هـوای تو، هـوای تو و بعد از آن دو چشم من پُر از خیال میشود و چکـه چکـه میکـند به راه آشـنـای تو اگر چه تا به حال من ندیـدهام رخ تو را ولی چه ساده میرسد به گوش من صدای تو فـضای خـانۀ دلـم پُـر از گـلاب میشود همین که گریه میکنم دوباره پا به پای تو چه شاعرانه میشود اگر شبی دو چشم من نگـاه خود بیـفکـنـد به چـشم دلـربـای تو سوال بیجواب من پر از نیاز و خواهش است شود که بوسهای زنم به خاک سامرای تو؟! عجـیب غـصهای شده نـبـودنت مـیان ما عجیب قصهای شده دوباره ماجـرای تو
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام هادی علیهالسلام
قـلـم به سمت شکـوهـت قـدم قـدم آمـد به سمت دفـتـر شعـرم خـود قـلـم آمـد دوبـاره حـس ســرودن گـرفـتـهام آقـا و بـا اجـازۀ دسـتـت بـگـو... دلـم آمـد هنوز مرقـد تو سامـرای عـشاق است بدون عـشق مگـر میشود حـرم آمد؟ میان مـسجـد اعـظم، گـدای سامـریام و جامعه، شب جمعه، چه با کـرم آمد اسیـر سلـسلۀ تـوست بغـض زنـدانها به خـاک پای تو مستـند کلّ حـیوانها حـریم حرمت تو قـابل شکـستن نیست و شأن نام تو در این زبان الکن نیست همیشه چهرۀ تو رنگی از تبسم داشت بگو که سنگ ابوهاشمت تکـلم داشت چهار روز عزیزی که روزه مستحب است جواب پیش تو بود و دلم تلاطم داشت هر آن که چهرۀ نورانی تو را میدید درون چشمۀ قلبش غدیری از خم داشت چقـدر خواست تو را سرزنش کند امّا همیـشه این مـتوکـل سرِ تـوهّـم داشت اسیـر سلـسلۀ تـوست بغـض زنـدانها به خـاک پای تو مستـند کلّ حـیوانها
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
روشنتر است این پسر از ماه صورتش گردن کشیده ماه خودش هم به رویتش ماه رجب به مـاه عـرب چـشم دوخـته معـلول خیـره ست به دقت به عـلـتـش مــاه تـــمــام اول مــاه رجـب رســیـد قـد قـامت الصلـوة به قد و به قامـتـش شـد اولـیـن مـحـمـد بـعـد از پــیــامـبر آمـد ز دسـتهـای عـلـی هـم نـبـوتـش چون آفتاب، وقت طلوع و غروب خویش عمری نشسته کوه دو زانو به خدمتش پلکش دلیل روز و شب است و به این دلیل باید که کوک کرد زمان را به ساعتش در آفتاب ظهر، زمین سایهاش کم است خاص است قهر حجّت و عام است رحمتش از شرق تا به غرب جهان،نه بزرگتر قـلب من و تو است حـدود حکـومتـش قارون اگر شود همۀ عمر چون گداست در محـضر تو هرکه بنازد به ثروتش این سو پدربزرگ حسن آن طرف حسین باید که غبطه خورد به شکل سیادتش بـوده عـلـی اگرچه پـسرخـوانـدۀ نـبی گـشـتـه مـحـمـد اِبْنِ عـلـی بـا ولادتـش دائیش قاسم است و رقیه ست عمهاش از این مسیر رفـته به زهـرا شباهـتش هـمـبـازی رقـیــه و دلــواپـس عــمــو شد شرح روضه مـدت عـمر امامتـش در ظاهرش گرفتن مجـلس برای عـلم در اصل شرح روضه فقط بوده علتش تا روضـۀ حـسیـن شود زنـده نُـه امام مسمـوم هم شـوند میارزد به قیـمتـش
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
مدیـنه منـتظـر رحـمـتی فـراوان است دل کـویـری ما مـستـحـق بـاران است بهار جلوهای از صبح اول رجب است رسیـده آن که دوای دل پـریشان است فـروغ انـجـمـنـی یا محـمـد بن عـلـی! صـلابت عـلـوی در نگـاهـتان جـاری تویی که جـلـوۀ زیـبای فـاطـمی داری بها گـرفـتـه تـعـالـیـم شـیـعـه بـا یـادت جـواب این هـمه آوای ربـنـا با توست اجابت نـفـس هـر دعـای مـا با توست دلم پریده ز سینه به سمت شش گوشه
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
سیلاب میشـویم و به دریـا نمیرسیم پـرواز میکـنـیـم و به بـالا نـمیرسـیم ایـن بــالهـا شـبـیـه وبـالـنـد، اَبـتــرنـد وقـتـی به سیـر عـالم معـنـا نـمیرسیم این چشمهای خیس و تهیدست شاهدند بیتـو به جـلـوهزار تـمـاشـا نـمیرسیم تـا بـیکـرانـههـای حـضـور الـهـیات پر میکشیم روز و شب اما نمیرسیم باشـد اگـر تـمـام جـهـان زیر پـایـمـان حـتی به خـاک پای تو مولا نمیرسیم *********** این حرفها نشانۀ تقـصیر فهم ماست حیران شدن میان صفات تو سهم ماست دنـیا تو را چگونه بفهـمد؟ چه باوری! از مـرز عـقـلهـای زمـیـنی فـراتـری ای بیکرانه! نامتـناهیست وصف تو آئـیـنـۀ صـفـات الـهـیسـت وصـف تو مبـهـوت جـلـوههای جـلالت کـمـیتها کی میرسد به درک کـمال تو بیتها ای باشکوه از تو سرودن سعادت است این شعـرها بهانۀ عرض ارادت است هفت آسمان به درک حضورت نمیرسد خـورشـیـد تا کـرانـۀ نـورت نـمیرسد چـشـم مدیـنـه مـحـو سـلـوک دمـادمت بـوی بهـشت میوزد از خاک مقدمت عـمری کـلـیم طور تـمنّـا شـدیم و بعد دلتـنـگ چـشمهای مسیحـا شدیم و بعد مـثـل نـسـیـم دربهدر کـوچـههـا شـدیم تـا بـا شـمـیـم احـمـدیات آشـنـا شـدیم ای مـظـهـر فـضـائـل پـیـغـمـبـر خــدا آئـیــنــۀ شــمــایـل پــیــغــمــبــر خــدا شـایـسـتــۀ ســلام و تـحـیّـات احـمـدی احــیــا کـنـنــدۀ کــلــمــات مـحــمــدی نور علی و فاطمه در تار و پود توست شور حسین و حلم حسن در وجود توست قـرآن هـمـیشه آیـنـۀ تو انـیـس تـوست تفـسیر بیکران مـعـانی حـدیث توست قلبش هزار چشمۀ نور و معارف است هرکس به آیهای ز مقام تو عارف است روشن ترین ادلّـۀ عـلـمیست سیرهات وقتی که حجّـتـنـد به عـالم عـشـیرهات یک شب به آسـمان قـنـوتت بـبـر مرا تـا بـیکــرانـۀ مــلـکـوتـت بـبــر مـرا سائل کـنار ساحل لطفت چگـونه است دستان با سـخـاوت دریـا نـمـونه است *********** هرکس که تا حضور تو راهی نمیشود عـلـمش بهجز زیان و تباهی نمیشود هر قطره که به محضر دریا نمیرسد سـرچـشـمـۀ عــلـوم الــهـی نـمیشـود بیبهـره است از تو و انفاس قدسیات انـدیـشـهای کـه نـامـتـنـاهـی نمیشـود جابر شدن، زُراره شدن با نگاه توست آقـای من اگـر تو نـخـواهی نـمـیشود فـردوسِ دل اسـیـر خـیـال تو میشـود آئیـنه مـحـو حُـسـن جـمال تو میشود دریـاب بـا نــگــاه رحـیـمـت دل مـرا وقـتی که بیقـرار وصـال تو میشـود *********** من را که مبتلای خودت میکنی بس است اصلاً مرا گدای خودت میکنی بس است قـلـب مـرا ز بـند تـعـلـق رهـا و بـعـد دلبستۀ خدای خودت میکنی بس است در خـلـوت نـماز شـبت مثـل فـاطـمـه شایستۀ دعای خودت میکنی بس است شبهای جمعه سمت مدیـنه که میبری دلتنگ کربلای خودت میکنی بس است *********** مولا! برای ما دو سه خط از سفر بگو از کـاروان خـسته و چـشـمان تر بگو روزی که بـادهای مخـالـف امـان نداد هفتآسمان به قـافـلهای سایـهبـان نداد خـورشـید بود و سـایـۀ شـوم غـبـارها خـورشـیـد بود، هـمـسـفـر نـیـزهدارها دیـدی عـمود با سر سـقا چه کرده بود تیر سه شعبه با دل مولا چه کرده بود گـل زخـمهای سـلسـله یـادت نمیرود هرگـز غـروب قـافـلـه یـادت نمیرود هـم نـاله با صحـیـفـۀ مـاتـم گـریـسـتی یک عـمـر پا به پـای محـرم گـریستی
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
از قـرص ماه چهـرۀ تو آفـتاب ریخت تا آسمان چـشم گـشودی شهاب ریخت روزی که آمـدی به گـمانم، ز آسـمان جـای نـزول آیـۀ بـاران شراب ریخت وقتی که آمدی به زمین، پشت پای تو گویا که جبرییل ز چشمش گلاب ریخت خاک قـدوم خـادم تو طـوطـیای چـشم روی سر عدوی تو باید عذاب ریخت تو پـای درس مـکـتب سـجـاد بـودهای از هر کلام درس تو صدها کتاب ریخت هرکس که شیعه است یقین مذهبی ز توست حتی رئیس مکتبمان مکـتبی ز توست ذرّه به لطف چشم تو خورشید میشود گرد و غـبار، زهـره و ناهـید میشود هر نا امـیدی از طـرف خـلق میرسد در بـارگـاه قــدس تـو امـیـد مـیشــود خوشبخت آن کسی ست که در سایۀ شماست چون که فـنای راه تو، جـاوید میشود چـشمان تو به گـبـر بـیفـتد بدون شک از عــارفـان خـطّـۀ تـوحـیـد مـیشـود وقتی که جاری است به لب اسم اعظمت از دل به غـیر یـاد تو تـبعـیـد میشود من در رکـاب غـیر تو زانـو نـمیزنم غیر از شما به هیچ کسی رو نمیزنم تـو پـنـجـمـین نـتـیـجـۀ نـخـل امـامـتـی تو هـفـتـمـین سفـیـنۀ دریـای عـصمتی آئــیـنــۀ تـمـام نــمـای حـسـیـنـی و ... مثـل پـدربـزرگ خودت با صـلابـتـی خود را به خادمان تو منصوب میکند هر آنکـسی که داشته یک جـو لیاقـتی ایـنـگـونـه نیـست قـاعـدۀ انـتـخـابهـا از دامن تو هـر که بگـیـرد به راحتی روز ولادت تـو شـب آرزوی مـاسـت مـن آرزو بـه دل شــدهام از زیـارتـی ای پنجـمـین شمایـل مولا خوش آمدی هـم بازی رقـیه، به دنـیـا خوش آمدی از خـاطـرات آن سـفـر پُـر بـلا بـگـو هـم بـازی رقـیــه تـو از کـربـلا بـگو در آن غروب بهت گرفـته چه دیدهای از اضطـراب دخـتـر خـیرالنـسـا بگو هم سن و سالهای تو در خیمه سوختند از گـوشـوارههـای هـمان بچـههـا بگو پـای بـرهـنـه روی مغـیـلان دویـدهاید مقـتـل بخـوان و اندکی از ماجـرا بگو گر چه مکـدّریـد از آن مجـلس شراب از داستان آن سـر و طـشت طـلا بگو بـر شـانـه بـار داغ بـلا را کـشـیـدهای از خیزران و آن لب و دندان چه دیدهای
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
رسیده ماه رجب در سرم هوای مدینه نـوشـتهاند دوبـاره مـرا گـدای مـدیـنـه گرفـته است بـهـانه دلـم بـرای مـدیـنه فـدای چـار امـام گـره گـشـای مـدیـنـه کـبـوتـر دل من تا بـقـیع گـشته مسافر سلام مقصد پنجـم! سلام حضرت باقر نبود این دل ما حیدری اگر تو نبودی نبود روزی ما نوکـری اگر تو نبودی نداشت دین خدا لشکری اگر تو نبودی نداشت جسم تشیع سری اگر تو نبودی بزرگ و کوچک ما زیر دین راه نجاتت غلام حیـدر و زهـرا شدیم با زحماتت تویی همان که پیمبر رسانده است سلامت تویی که درک خلایق نمیرسد به مقامت شبیه زینب کبری حماسه داشت کلامت شده است منبر روضه حیات بخش ز نامت همیشه کرده حدیث تو گرم روضۀ ما را نـتـیجههای تـلاش توأیم و صادقت آقا امـام پـنجـم عـالـم، امـیـد پـنج تـنی تو بـزرگ تر ز تـمـام تـصورات منی تو فـدای عزم بلنـدت، امام بت شکنی تو خودت بگو بنویسم حسین یا حسنی تو تویی که وارث جمع فضائل حسنیـنی امـام امــتـی و مــیــوۀ دل حـسـنـیـنـی همیشه مثل حسن بود عادت تو کرامت زبانزد است در عالم همیشه جود و عطایت بزرگواری و دارد فقیر پیش تو حرمت و در مرام شما نیست دین به غیر محبت تو و کرم، تو و بخشش، تو و عطای فراوان همیشه لطف تو آقا شده است شامل مهمان تویی که حاصل عمرت همه معارف دین است به زیر پرچمت آقا کسی که سایه نشین است به دست او رگ خواب همه زمان و زمین است بقیع بیحرمت هم بهشت اهل یقین است به رغم خواستۀ منکران اصل ولایت حـرم نداشتـنت هم نکـرد کم ز مقامت تو یادگـار شهـیـد غـروب حادثـههایی تو در تـمامی حـالات، یـاد کربـبـلایی ز کودکـیت تو دلتـنـگ سیدالشـهـدایی تــو داغــدار امــامِ مُــرَمِّــلٌ بِـدِمــایـی چهار سالگیات را نمیبری دمی از یاد رقیه بین خرابه جلوی چشم تو جان داد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها ( زبانحال حضرت خدیجه)
بهر پـیـمبر از طرف حق خـبر رسید جبـریل باز با خـبـری تـازه سر رسید آورده است وحی! که بیچون و بیچرا بنـشـیـن به چـلـه بار دگر گـوشۀ حرا آورده است وحی! که خلوت کن ای رسول حالا دوباره ترک جماعت کن ای رسول از خلق رو بگیر که حکم خداست این با دوست خو بگیر که حکم خداست این ****** اینک محـمد ست که شیدا و بـیـقـرار با پای سر به سوی حرا گشته رهسپار میگفت من چه گویم اگر عزم عزم اوست هر جا که چشم وا بکنی بزم بزم اوست جانم هماره تشنۀ دیدار و صحبت ست جز روی او مرا به تماشا چه حاجت ست! خیری نهفته! در پس این چله بیگمان خـیری شبـیه بارش رحمت از آسمان القصه باز! قاصدک خوش خبر رسید طی شد زمان خلوت و چله به سر رسید گویی دوباره وقت بشارت رسیده است گویی رسول باز به بعثت رسیده است آورده جـبـرئـیل چه آیـاتـی از بهـشت شیرین تر از همیشه چه سوغاتی از بهشت سیـبی که دستـچـیـن خدا بوده از ازل دارد نـهـفـتـه در دل خود یـازده غزل جان خـدیـجـه را به لب آورده انتـظار چشمش به در که میرسد از راه بوی یار این عطر احمد ست که انگار پشت در آری محمد ست که انگار پشت در ... ای خندهات بهشت به خانه خوش آمدی! بر صورتم شکفت جوانه! خوش آمدی از دوری تو نیـست عـذابـی عـذابتر از انتظار توست چه کاری ثوابتر؟! از اشک شوق ساحت چشمان من ترست از هرچه بگذریم صدای تو خوشترست اینک! بزن دوباره صدایم رسول عشق آوردهای چه هـدیه برایم رسول عشق خوشبوتر از همیشه شدی، چیست ماجرا؟ آوردهای چه بوی خوشی با خود از حرا این عطر سیب رایحهای آشناست!نه؟! قدری شبیه بوی خوش مرتضی است!نه؟! وقـتی دل ست، کـشـتۀ خـال سـیـاه تو چـشمـم چگـونه سیر شود از نگـاه تو گـفتی بناست تا که به اعجـاز روشنی در سـیـنـهام خـدا بـنـهـد راز روشـنـی این راز روشنی که همان راز خلقت ست با من عجیب نیست اگر گرم صحبت ست ****** با من چه خوب دختر من! گرم صحبتی والـلّـه، مـــادری تــو دارد سـعــادتــی شکـر خدا که مـحـرم تـنهـاییام شدی تسکین درد و مـرهـم تـنـهـاییام شدی از من اگر زنان قـریـشی گـسـسـتهاند قلب مرا نه!حرمت خود را شکستهاند حس میکنم ترا و نفـس میکشم تو را لبـریزم از خدا و نـفـس میکشم تو را حـتی شـبی نخـفـتـهام از شـوق دیدنت تنها نه من شکـفـتهام از شـوق دیدنت! هستـنـد بـیـقـرار تو ای نفـس مرضیه کـلثوم و ساره، مـریـم عـمران و آسیه القـصه باز وقت بـشارت رسیده است هنگامۀ شگـفتی و حیرت رسیده است این راز خلقت ست که اینک عیان شده است شوری به پاست، ولوله در آسمان شده است در ساق عرش وه که چه سوری گرفتهاند در خـانۀ رسول چه شوری گرفـتـهاند کـلـثوم و سـاره، مریـم عمران و آسیه گرد سر خـدیـجه به طوفـنـد و تـلـبـیه ده حـور از بهـشت به تـهــنـیت آمـدند ده حور از بـهـشـت به این نیت آمـدند تا پر کـنـند کـاسۀ چـشـمان خویش را از نـور کـوثـری که فـرسـتاده کـبـریا در جامهای سپـیـدتر از چهـرۀ رسول پـیچـیـدهانـد جـان تـو را زهـرۀ بـتـول ای بضعة الرسول به دنیا خوش آمدی راضیه، زهره، انسیه، حورا خوش آمدی کام تو را گـشود، محـمـد به بـوسـهای غـم از دلـش زدود محـمد به بـوسهای بر لب جز ان یکـاد نـمیکرد زمـزمه از بس که بود روی تو چون ماه فاطمه باید که از نـگـاه محـمد تو را شناخت از خشم و از تبـسم احـمد ترا شناخت دارد به صدق!خصم تو این گفته را قبول تنها صدیـقه بود! جگـر گـوشۀ رسول باید به وقتش از غم جان کاه تو نوشت از قلب خـون و سیـنۀ پر آه تو نوشت از میخ و شعله و در و دیوار! بگذریم وقـتـش کـنون نـیامده بگـذار بگـذریم!
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
بـه نــبـی و خــدیـجـۀ اطـهــر بـه " فَـصـَلِّ لِــرَبِّـكَ وَانْــحَـرْ" از نــمـاز شـب اسـت بـالاتــر نـیـت دســتبــوســـی مــــادر طب و مرهم نبود و هرگز نیست برکتی هم نبود و هرگز نیست در دو عالم نبود و هرگز نیست از دعــاهـای خـیــر او بـهـتـر چهـرهاش نـور کهکـشان دارد در دلـش مـهـر بیکـران دارد بـا هـمـیـن قـامـت کـمـان دارد زیر پـایـش بهشت سـرتـا سـر دشـمـنـان رســول مـیلـرزنـد داده حق بر رسول خود فرزند صد هزاران پـسـر نـمیارزند بـر رسـول خـدا به این دخـتـر هـسـت زهـرا سـراسـر قــرآن بین احـزاب و فـاطر و لـقـمان آل عـمـران و مـریم و فـرقـان قـدر، انسان، تـبـارک و کـوثر فـاطـمـه خود تعـالـی خـود شد عــزّت لا یــزالــی خــود شــد در هـمـان خـردسالی خود شد مــادر مـهـربــانِ پــیـغــمــبـر مـــادر کــربــلا و عــاشـــورا حـجـت الله بـر حـجـج، زهـرا در مـیـان تــمــام اهــل کــســا فـاطـمه میشـود فـقـط مـحـور فـاطمه کیست؟ صاحب افلاک جلوۀ رب العـالـمـین در خاک طــبــق نــص روایـت لـولاك نیست از فـاطـمـه کـسی برتر روز مـادر دعا دو چـندان کن یـاد، از رفـتـگـان فـراوان کن یـاد، از مــادر شـهــیـدان کـن یـادی از مـادر عـلـی اصـغــر
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
یک چله انـتظار به پایان رسیده است پایان شام تـیـرۀ هـجـران رسیده است اسفـند را به مجـمر خـورشید دود کن عطر نسـیم صبح بهاران رسیده است اینک بهار، فصلِ "فصل لربک" است شـأن نـزول کـوثـر قـرآن رسیده است زهراست زهرهای که به یُمن ظهور او شبهای بیستاره به پایـان رسیده است روز و شب آسمان و زمین در مدار اوست نوروز طفل تازه به دوران رسیده است نوری که آسمان و زمین را فرا گرفت روحی که با لطافت باران رسیده است ریحـانـهای که رایـحـۀ روح پـرورش تا ماورای روضۀ رضوان رسیده است برخیز ای خدیجه که صبرت نتیجه داد از آسمان برای تو مهمان رسیده است کلثوم! ساره! آسیه! مریم! خوش آمدید جان پیشکش کنید که جانان رسیده است ای عـرشیان به ساقی کوثر خبر دهید خـیر کـثیر خـتم رسولان رسیده است حُسن عروس حضرت قرآن به لطف اوست دریای نور لؤلؤ و مرجان رسیده است انسیهای که سورۀ انسان به شأن اوست حوریهای به صورت انسان رسیده است از کـوثـر کـرامت بـیانـتـهـای اوست فیضی اگر به عالم امکان رسیده است یک چشمه از تَموّج خـیر کثیر اوست دریای حکمتی که به لقمان رسیده است هفتاد رشته نورِ حق از طور چادرش بر پیروان موسی عمران رسیده است در ســایــۀ تـعــالــی نـــور دعــای او سلمان به اوج رتبۀ ایمان رسیده است معـصومهای که در اثر هم نشیـنیاش فضه به فیض صحبت قرآن رسیده است صدیـقـهای که شاهـد عـهـد الست بود ارث وفـای او به شهیدان رسیده است مـرضـیـهای که مرز نـدارد ولایـتـش نور رضای او به خراسان رسیده است مـهـدیــهای کـه پـرتـو نـور هـدایـتـش از جمکران به پیر جماران رسیده است دست نـوازشی به سر شعـر من بکش پیش تو این یتـیم، پریشان رسیده است
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
در میان شعر تو بانـو! اگر حاضر شدم خواندم اول کوثر و با نام تو طاهر شدم رشتهای بر گردن ابیات من افکنده دوست نـاگـهـان دیـدم مـیـان خـانـۀ پـیـغـمـبـرم چون خدیجه غرق نوری از جهانی دیگرم از شکوهش آسمان ساییده اینجا سر به خاک ای محمد! دشمنت را دوست ابتر میکند خانهات را بـوی ریحانه معـطـر میکند دختران آیات رحمت، مادران مهر آفرین یک زره خرج جهازت، حُسنهایت بیشمار با تو حیدر روز خیبر حرز میخواهد چکار؟ قـوت بـازوی مـولایی به مـولا، فاطمه! در هـوای عاشقی با هم کـبوتر میشوید هر دو کوثر میشوید و هر دو حیدر میشوید بیتهـایـم بر درِ بـیـت تو زانـو میزنند در کـسا، بی پـرده با الله صحبت میکنی هل اتی را سفـرۀ نور و کرامت میکنی مادری الحق چه میآید به نامت، فاطمه! امتحان پس دادهای در آسمانها پیش از این سالها بر عرش میتابید نورت چون نگین جـلـوۀ نـور تو را تنها خدایت دید و بس عالمی در حیرت از این آسیا چرخاندنت با تبـسم خـستگی را از عـلی پوشانـدنت حجـب میـراثت، حیا سایه نشین چادرت سـفـرۀ نـان خـالـی اما سـفـرۀ انـعـام پُـر خانهات میخانه، ساقی با سخاوت، جام پُر ای زبانت ذوالفـقـارِ حـیـدر بیذوالفقار!
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
همان زمان که در آفاقِ عرش، دیده شدی برای قـصـۀ لـولاک، برگـزیـده شـدی گذاشت، آینه را روبروی وجه خودش قلم به دستِ خدا بود و تو کشیده شدی به خاطـرت همۀ عرش را مزیّن کرد تو آمدی همۀ عـرش ریـسه بـندان شد تو خنده کردی و نور فلک دوچندان شد سـلامِ مـا و سـلامِ خـدا عَـلَی الْـکـوثر سلام، کوثر جاری شده به جان زمین سلام انسیه؛ ای «حوریهنشان» زمین هـزار حیف، که مردود شد زمینِ خدا زمین نداشت لیاقت که تو در آن باشی اراده کـرد، خدا که در آسـمـان بـاشی قـسم به نام تو بانـو؛ قـسم به نام عـلی
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
بَه چه خوب است پدر صاحب دختر بشود بار دیگـر پـدری صاحب مـادر بشود قـصد کرده است خداوند که با آمدنش از همین لحظه علی صاحب همسر بشود هیچ کس کـفـو علی بن ابیطالب نیست فـاطـمـه آمــده آئـیـنـۀ حــیــدر بـشـود معنی خـیر کـثـیر است و تکـاثـر باید غرق دریای پُر از معـنی کـوثر بشود برکت نسل کسی صرف پسرداری نیست دشمنـش گرچه پـسر داشته ابتر بشود سالها وقت نیاز است که هر حافظهای سر سوزن قدرش را مگر از بر بشود شاعر از فاطمه گفته است و از این پس باید قلم از جوهـر اوصاف عـلی تر بشود و علی کیست که هر مجتهد از مکتب او دانش آموختـه، سلـمان و ابـوذر بشود "ها علی بشر کیف بشر"، شاعر ماند چه بگوید که در این قافیه محشر بشود که علی فـاطـمه و فـاطمه حـیدر، باید نـور بـا نـور در آئـیـنـه بـرابـر بـشود
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
لیلة القدر زمین سورۀ کـوثـر شده است نه فقط بر پدرش بر همه مادر شده است شده از لطفش اگر سائل در مانده، عروس چـادرش سـرّ مسلـمانی کافر شده است نـور او معنی هر پرتوی خورشید شده خـانۀ وحی ازین نـور منـوّر شده است با وجودش چه کسی جرعت آن را دارد به پیمبر بزند طعـنه که ابـتر شده است شأن او را نه زمین ونه زمان درک نکرد این چنین ست که او جان پیمبر شده است نه فقط مریم از اوصاف عظیمش دم زد تشنۀ جرعهای از کوثرش،هاجر شده است قل هـوالله و احـد فاطمه شد کـفـو امیـر هم طراز نبی و فاطمه حیدر شده است
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت امُّ البنین سلام الله علیها
داغ تـو تا ابـد بـه دلـم داغ مـادر است ای بانویی که شأن تو از شأن حیدر است یک عـمر غصه دار غـم فـاطمه شدی حالا غمت شبیه همان داغ کوثر است کردی تمام هستی خود وقف مرتضی گفتی فقـط علی ست وصیِّ پیمبر است اُمُّ الـوفـا و اُمُّ الأدب، کــان مـعــرفـت یک ذرّه از صفات تو ای شیر دختر است تا روز حشر مشیِ ولایت پـذیـریات درسی برای پیروی از دین و رهبر است بر دشمنان فاطمه بودی چو ذوالـفـقار بر پور مرتضی ز همه مهربان تر است ای مــادر چـهـار مـسـیـحـای کــربـلا بر مریم این مقام تو هم حسرت آور است این افـتخار چار شهیدت کجا و چون؟ با مـادر حـسین شدن تو بـرابر است؟ ای آفـتـاب عـفّـت و ایـثـار و معـرفت جـانـم فـدای تو که عـباس پرور است
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت امُّ البنین سلام الله علیها
فـدای حُسن دلانگـیز باغـبان شده بود بهار، با همه سرسبزیاش خزان شده بود چهار دسته گُـلش را به پنج تن بخشید مقیمِ خاکِ درش، هفت آسمان شده بود چه سربلند و سرافراز امتحان پس داد برای عرض ادب، سخت امتحان شده بود به عشق «شیر خدا» از یل دلاور خود گذشت اگرچه در این راه نیمهجان شده بود چه امتحان بزرگی! که در رثای حسین و نه به خاطر فرزند؛روضهخوان شده بود اگر چه پـیـر شد از داغِ بـیامان، اما به پشتوانهٔ زینب دلش جوان شده بود فـدای «اُمّ اَبیهـا» شدن علامت داشت به این سبب قد «اُمّ البنین» کمان شده بود
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت امُّ البنین سلام الله علیها
شعر با مدح تو بی بی واژه باران میشود نوبت وصف تو شد طبعم غزلخوان میشود عطر عصمت در نفس داری که گاهی جبرئیل بعد زهرا باز در این خانه مهمان میشود غـیـرت فـرزند تو آئـیـنۀ کـربوبلاست عصر تاسوعا دلش پابست پیمان میشود هیچ فرهنگ لغت معـنی نکرده اینچنین آنکه در قاموس تو عباس، ایمان میشود دامـنت بـاغ بـهـار یـاس شـد، اُمُّ البـنـیـن خاک نه، حتی بهشت از آن گلستان میشود بسکه سوز روضه دارد نوحههایت در بقیع سنگ میگرید، دل دشمن پریشان میشود قـرنها بگـذشـته اما در بقـیع خـاطرات نـالـههایت مثل آتش در نیـستان میشود مـادری داغ چهار آئیـنه بر دل دارد، آه صبر، پیشِ صبر تو، سر در گریبان میشود کردهای با معـرفت آن قـدر کسب آبـرو هر چه خواهی از خدای اهلبیت، آن میشود دست لطفت امتداد هـل اتای کـوثر است هر که حاجت پیش تو آورد سلطان میشود این همه قول و غزل یک قطره از دریای توست عـقل در فهم کمالات تو حیران میشود
: امتیاز
|